اردیبهشت 95 باشگاه سپنتامهر
حوالی دلم که می آیی همه ی پنجره ها را باز می کنم گویا بوسه ای بر باد سپرده ای که هوا چنین معطر است من کفش های تو را میپوشم و همه راه های رفته را دوباره قدم میزنم بی محابا بی چتر زیر همین باران های سرزده اینک خیسم خیس از تو و تازه از عشـــــــــــــق دوستت دارم شایلین نــــــــــــــــازم دخمل مامان، نفس مامان زمان کارگاه های مادر و کودکت که میرسه خیلی خوشحال میشیم هم من، هم تو یعنی در واقع من از دیدن این همه ذوق و اشتیاق تو بسیار پر انرژی میشم کاش...
نویسنده :
مامان و بابا
21:03